این هفته سرم گرم چرم بود که غرفه داشتم.

وقت به روز کردن شعر نبود. گفتیم مدتی کیف چرم بزنیم. شاید سود آنقدر داشت که اندکی از اشعار گرانبار را با کمک چرم چاپ کنیم. در هر حال اگر کسی گذرش به مترو آزادی و سازمان میراث فرهنگی افتاد سری هم به من بزند خوشحال خواهم شد. تا جمعه باز است. ورود و خروج برای عموم و خصوص بلامانع می باشد.

مردم از خستگی هفته بعد بیشتر خواهم آمد شاید شرح ما وقع را هم به عرض رساندم.

در شعر نبود آب و نانی

هرچند که می شدیم سرگرم

حالا که سر غزل نداریم

زیرا که نگشته زیرمان نرم

دنبال رفاه را گرفتیم

رفتیم به سوی صنعت چرم

هرچند که ربط این دو بر ما

معلوم نگشته است و با شرم

باید برویم جانب پول

تا پول بود چه جای آزرم